سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش میراثى است گزین و آداب ، زیورهاى نوین جان و تن و اندیشه آینه روشن . [نهج البلاغه]
پاییز 1385 - حرف دل عاشق
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • گر چه در دورترین شهر جهان محبوسم

    از همین دور ولی روی تو را می بوسم

     

    گر چه در سبزترین باغ ولی خاموشم

    گر چه در بازترین دشت ولی محبوسم

     

    خلوت ساکت یک جوی حقیرم بی تو

    با تو گسترده گی پهنه اقیانوسم

     

    ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه

    من چرا این قدر از آمدنت مایوسم؟

    ***

    این غزل حامل پیغام خصوصی من است

    مهربان باشی با قاصدک مخصوصم !

     

    گر چه تکرار نباید بکنم قافیه را

    به خصوص آن غلط فاحش نامحسوسم-

     

    بار دیگر می گویم تا یادت نرود

    مهربان باشی با قاصدک مخصوصم

                                                    ( ترانه )



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 7:9 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت:

     

    بنویس بنویس بنویس دنیای منی، همه رؤیای منی، منم اون بیتابی موج، تو

     هنوز دریای منی . بنویس بنویس بنویس...!

    عشق نازنینم سلام. هنوز به نداشتن تو عادت نکردم گل قشنگم  کاش پیشم

     میموندی. دیگه از این دلتنگی ها میترسم.

    نمیدونم چقدر دیگه طول میکشه که باور کنم که رفتی. من باید

    بیشتر بهت میگفتم که دوستت دارم...

          این غم ماندنیست. این قلب...این قلب مردنی است. این

                  عشق .... این عشق ....!!

                                                       ( ترانه )

     

     



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 7:9 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت:

    Just for you دوستتون دارمJust for you



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 5:13 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت: عاشقانه ها، عاشقانه ها

     

    در آن شهری که مردانش عصاازکور می دزدند

    منه خوشدل محبت را جستجو کردم .......!!!!



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 5:13 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت: عاشقانه ها، عاشقانه ها

    شب آمد و من در کنج خلوت تنهاییم

    به انتظار آمدنت درمانده ترینم

    به خود میگویم:گر بودی اینجا چه میکردم؟

    چگونه در آغوش میگرفتمت

    با کدام کلام میگفتم:با من بمان

    در رویایم میبینم

     تو را در حالی که دست در دستم داری

    و سر بر شانه ام،موهای افشانت را میبویم

    و چه آشناست این نفس، بوی خوش زندگانی

    به کالبد خسته ام می وزد،مانند آبی بر کویر

    بر جان تشنه ام می بارد،و میگویمت دوباره :



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 5:13 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت: عاشقانه ها، عاشقانه ها

     

    تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
    عجب شاخه گل وار به پایم شکستی

    قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
    که صورتگری را نبود این چنینی

    پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
    خدا را به شور تماشا کشیدی

    تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
    شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

    تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
    تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

    قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
    تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی

    همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
    به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

    گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
    که معراج دل بود به درگاه مهتاب

    در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
    تو هر شام مهتاب به پایت شکستم

    تو از این شکستن خبرداری یا نه
    هنوز شور عشقو به سر داری یا نه

    تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
    شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

    تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
    تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

    قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
    تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی

    همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
    به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

    هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
    من اون ماهو دادم به تو یادگاری

    هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
    من اون ماهو دادم به تو یادگاری

    من اون ماهو دادم به تو یادگاری
    من اون ماهو دادم به تو یادگاری
    من اون ماهو دادم به تو یادگاری



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 5:13 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت: عاشقانه ها، عاشقانه ها

    بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست 

                         که از حادثه عشق تر است

                      

    میدونی

    دوشب پیش یکی از بهترین شبهای عمرم بود

    شیرین و رویایی

    چون تو اومدی به خوابم

    هر چند کوتاه

     ولی اومدی

    اون چند لحظه را با دنیا عوض نمیکنم

    ازت ممنونم

                   

    لحظه به تو رسیدن یه تولد دوباره ست

               

                               شهر چشم تو رو داشتن یه غروب پر ستاره ست

     

    زیر چتر لمس دستات میشه تا خدا رها شد

              

                                     میشه رفت تا آسمونا شاید اون بالا خدا شد

     

    با یه لبخند طلائیت همه زمین میلرزه

           

                                   آرزوی تو رو داشتن به هزار دنیا می ارزه

     

    روی انگشتر شعرم  قیمتی ترین نگینی

         

                             دوست دارم واسه همیشه روی چشم من بشینی

     

    میشه تو هوای پاکت تا سحر نفس نفس زد

              

                                   تا تو باشی میشه آسون چهره آفتابو پس زد



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 5:13 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت: عاشقانه ها، عاشقانه ها

    یادش بخیر دفه اولی که تو کوچه دیدمش گفتش:

    داداشی می یای بازی کنیم،بعد ازاینکه بازیمون تموم شد گفت:

    تو بهترین داداش دنیایی.وقتی که بزرگتر شدم رفتم دانشگاه

    چشمام همش اونو میدید،میخواستم از ته قلبم بگم

    عاشقشم،دوسش دارم،اما اون میگفت تو بهترین داداش دنیایی

    وقتی ازدواج کرد به یقین رسیدم که حسی به من نداره

    خودم ساقدوشش بدوم،بازم گفت تو بهترین داداش دنیایی

    بعد چند وقت بر اثر حادثه مرد،من زیر تابوتشو گرفته بودم

    مطمئن بودم اگه میتونست حرف بزنه میگفت:

    تو بهترین داداش دنیایی،چند وقت بعد وقتی دفتر خاطراتشو خوندم

    دیدم نوشته عاشقت بودم،دوست داشتم ولی میترسیدم بگم

    واسه همین میگفتم:تو بهترین داداش دنیایی

    چشم تو آخر دنیاس خودت اینو نمیدونی

    نمی بخشمت...به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی..

    به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی

    نمی بخشمت...به خاطراحساسی که برایم پر پر کردی...

    به خاطر نمکی که بر زخمم گذاردی

    و نمی بخشمت...به خاطر عشقی که بر قلبم حک کردی



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 5:13 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت: عاشقانه ها، عاشقانه ها

     

    معشوقه گانِ خاطره

    در صفوفِ بی انتظارِ خواب هایِ هذیان

    بی هیچ تلاشی

    - چونان میوه هایِ بهشتی -

    تسلیم و رام

    با لب هایِ سرخِ همیشه خنده به ماخولیا

    خزیده در پس کوچه هایِ شادی

    به پستو هایِ سپید و سیاهِ رطوبت

    دعوت کننده به خوابی لَزِج و گرم

    به شیطنتی شیرین.

                                       خنده هایی همه از جامهایِ برنچین

    چونان حباب های برّاق و آزادِ کفّ

    - آرزوهای پوکِ وحشیِ گستاخِ بی هدف -

    تن می سایند "صخره هایِ لیزِ هوس" را

    و می تَرَکَند به ناگهان

    چشمانم بیدار می شوند

    نیمی به خنده

    نیمی به اشک.



    میلاد علیپور ::: پنج شنبه 85/7/13::: ساعت 5:13 عصر
    یک عاشق: حرفت رو بزن
    موضوعات یادداشت: عاشقانه ها، عاشقانه ها

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 1
    کل بازدید :6706

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پاییز 1385 - حرف دل عاشق

    >>لوگوی دوستان<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<